دریغ...!
به یادش...
ای دریغا که همه مزرعه ی دل ها را
علف هرزه ی کین پوشاندهست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست...
ته نوشت:
نمی دونم شاعرش کیه... مال پشت جلد کتاب آیینه ی زار سید مهدی شجاعیه!
کلمات کلیدی :
» نظر